اون موقع فکرم عجيب ريخت به هم برا ي همين گفتم؛
- اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اينجا مي گذشتم..
وقتي سؤال بعديشو شنيدم، ديدم که اوضاع داره يه جورايي ناجور ميشه، به هر ترفند بود خواستم سريع قضيه رو تموم کنم؛
- منم مي تونم بيام طرفت؟
آره سؤال يکمي برام سنگين بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ
احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همين بهش گفتم؛
- نه الآن يکم سرم شلوغه!!!
يک دفعه صداي عصبي فردي رو شنيدم که گفت :
- ببين. من بعداً باهات تماس مي گيرم. يه احمقی داخل دستشويي بغلي همش داره به همه سؤال هاي من جواب ميده.
خخخخخخخخخخخخخخخخ خوب بود برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
پاسخ:ممنون